الف
یک لغزش کوچک مردی را بی حرکت کند.
اجاره نشین خوش نشینه : |
کسی که خونه ندارد و اجاره نشین است در هر جایی که خوشش آمد زندگی می کند.
ادب بزرگترین سرمایه است : |
بالاترین ثروت و دارایی کسی ادب اوست .
الکی خوش است : |
خوشحالیش به درد نمی خورد.
اسب را گم کرده پی نعلش می گردد: |
کار اصلی را رهاک کردن و به حاشیه پرداختن .
اگر خواهی اندوهگین نباشی , حسود مباش: |
حسادت باعث غم و غصه می شود.
اول بچش بعد بگو بی نمکه : |
با عجله قضاوت نکن.
اگر مردن نبود آدم آدم را می خورد!: |
موقعی گفته می شود که حرص و ولع انسان , افسار گسیخته شود.
اگر نخوردیم نان گندم ولی دیدیم دست مردم : |
ممکن است کاری را خود شخص انجام ندهد ولی دیده که مردم چگونه انجام می دهند.
انگور خوب نصیب شغال می شود: |
چیز با ارزش , نصیب شخص بی لیاقت شود.
انگشت کوچک فلانی هم نمی شود: |
در مقایسه خیلی اختلاف است .
او را با صد من شکر هم نمی توان خورد: |
در موردی گفته می شود که کسی فیافه زننده و تلخی داشته باشد.
آب از او گرم نمیشه : |
نباید به او امیدوار باشیم .
آدم هزار کاره کم مایه است : |
کسی که مشغول یک کار نشود و هر بار یک کار دیگر انجام دهد , سر انجام بی کار و بی ارزش می شود.
آفتابه خرج لحیمه : |
ارزش درست شدن نداره .
آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب : |
زمانی گفته می شود که کسی از مشکلات زیاد نترسد.
آشپز که دو تا شد آش یا شور میشه یا بی مزه : |
کاری که دو تا رئیس داشته باشد آن کار سرانجام درستی ندارد.
آب زیر پوستش افتاده !: |
چاق و چله شده .
آب در گوش کسی کردن : |
کلک زدن و فریب دادن .
آب در جوی داشتن : |
غنی و ثروتمند بودن .
آب را زیر هفت طبقه زمین می بیند: |
باهوش و زرنگ بودن .
آدم ناشی سرنارا از سر گشاد میزنه !: |
کسی که کاری را می خواهد انجام بدهد ولی بلد نیست .
آخر شاه منشی کاه کشی است : |
کسی که حد و مرز خودش را نداند آخرش بدبختی است .
آتش و پنبه : |
دو کس و یا دو چیز که با هم جور در نیایند.
آتش با آتش خاموش نشود : |
یعنی اگر کسی عصبانی شد با خشم آرام نمی شود.
آدم تا کوچکی نکنه به بزرگی نمیرسه : |
برای رسیدن به مرتبه عالی باید از رتبه های پایین گذشت .
آنقدر مار خورده افعی شده !: |
تجربه های زیاد اندوختن و هوشیار شدن.
از بی کفنی زنده ایم !: |
خیلی بدبخت و بیچاره ایم .
از خرس موی کندن غنیمته !: |
از کسی که پولداره و خسیس , پول جزیی گرفتن حساب است .
از هرچه بدم آمد بر سرم آمد: |
از چیزی که نمی خواستم همان برایم پیش آمد.
یعنی به آزرویمان رسیدیم و خبر نداریم و دنبالش هستیم .
آبی که در یک جا مونده می گنده : |
زیاد در یک مکان ماندن مساوی با بی ارزش شدن.
آب نمی بینه ولی شناگر ماهریه : |
فرصتی به دست نمی آره ولی امکانش باشد از دستش بر می آید و ارزشی هم بر دیگری قائل نیست .
آفتابه لگن هفت دست , شام و ناهار هیچی !: |
جایی که همه امکانات باشد , ولی از عمل خبری نباشد.
آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه !: |
مواظب باش که آسیب نبینی .
آدم خوش معامله شریک مال دیگرانه : |
خوش حساب باش تا همه قبولت داشته باشند.
آب از سرش گذشت: |
کارش درست نیست و بالا خره موفق نمی شود.
آب به آب شدن: |
از جایی به جای دیگر رفتن .
آب که سر بالابره , قورباغه ابوعطا می خونه : |
کسی که به مرادش برسد خوشحال و شاد شود و خودش را گم کند.
آبشان از یک جوی نرود : |
به هیچ وجه با هم موافق نیستند.
ب
با همه بلی با من هم بلی : |
با همه کلک با من هم کلک .
برای کسی بمیر که برات تب کنه : |
برای کسی ناراحت باش که به دردت بخورد.
برای من آب ندارد برای تو هم نان ندارد: |
یعنی نفعی برای هیچکدام نیست .
برهنه آمدیم و برهنه خواهیم رفت : |
وقتی متولد شدیم چیزی با خود نیاوردیم , وقتی هم مردیم چیزی با خود نمی بریم .
بیلش هزار من آب بر می دارد !: |
یعنی دارای اعتبار است .
به مرغشان کیش نمی شه گفت : |
برای کسانی می گویند که خودخواه و مغرور باشند.
بند را آب برد : |
همه سرمایه را از دست داد.
بنام ما , به کام تو : |
مثل مادری که به نام بچه اش چیزی بخورد.
به هرکجا که روی آسمان هم همین رنگ است : |
کاری که در جا فرقی نکند.
بی ابر باران کردن: |
خیلی بهانه جویی کردن.
به شتر مرغ گفتند : بار ببر , گفت : مرغم . گفتند بپر , گفت : شترم !: |
در مورد افراد بهانه جو می گویند.
به ماه میگه تو در نیا من در میام !: |
برای کسانی گفته می شود که از خود خیلی تعریف می کنند.
به گوش خر یاسین خواندن : |
برای کسی که پند و اندرز فایده نداشته باشد.
برادری برابری : |
دو برادر سهم برابر دارند.
برای شیطان پاپوش می دوزد : |
خیلی مزور و حیله گر است .
با پا راه بری کفش پاره می شه , با سر کلاه : |
یعنی هر کاری خرج دارد.
بزک نمیر بهار میاید کمبزه با خیار می یاد: |
وعده سر خرمن به کسی دادن .
پ
پیش توپچی ترقه در می کند: |
موقعی گفته می شود که شخص حقیری پیش مرد فاضلی اظهار وجود کند.
پی خر می گردد که نعلش را بکند: |
زیاده طلبی و سود جویی بیش از حد .
پای خر یک بار به چاله می رود: |
مثل کسی که یک با اشتباه کند.
پدر و مادر میوه نایابند : |
فرزند پیدا می شود ولی پدر و مادر پیدا نمی شود.
پول علف خرس است !: |
دارایی و مال و منال را به هر کسی که بخواهد نباید داد.
پیاده شو با هم راه برویم : |
در مورد کسی گفته می شود که خیلی مغرور و متکبر شده باشد.
پیشانی پلنگ خاریدن : |
یعنی کار سخت انجام دادن .
پول نداده , میان لحاف خوابیده : |
بی سرمایه شریک مال مردم می شود و بیشترین سود را هم می خواهد.
پشت و روش معلوم نیست : |
یعنی ظاهر و باطنش یکی نیست , منافق است .
پیاز هم خودش را داخل میوه ها کرده : |
آدم نادرست و ناشی خود را با اهل فن مساوی بداند.
پاشنه دهن را کشیدن : |
ناسزا و دشنام زیاد گفتن .
پشت دست را داغ کردن : |
دیگر کاری را انجام ندادن .